قلقلی... شایدم... فلفلی

و یادمان باشد که زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست... ساعت بعد حساب داریم...

قلقلی... شایدم... فلفلی

و یادمان باشد که زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست... ساعت بعد حساب داریم...

تلخ اما واقعی

 نقل قولی از یک ناشناس ...

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ..... همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینا رو واسه سگت می‌خوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
جوون گفت اّره ..... سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره ..... سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم مُخُوره .....
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ..... اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه .....
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.

نظرات 4 + ارسال نظر
میلاد شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام اقا مهدی

خوب بلدی دل ادمو اتیش بزنیاااا

تنم لرزید،میترسم یه روز خدا یقمو بگیر یادته چقدر شکم پر سر رو بالشت گذاشتی و غافل بودی که یکی همون نزدیکیا با شگم خای و ضعف کرده این ور و اون ور میشد که خوابش ببره و هی غر میزد که لعنتی اروم باش بزار بخوابیم

تنم لرزوندی پسر
خدا به دادمون بریه که خیلی غافلیمممممممممم

نمیدونم چرا هروقت میام اینجا باید چشما خیس بشن
شاید چون نام پسر زهرا رو دلت حک شده

فقط می تونم بگم قربان دل و سیرت باصفات که اینقدر با نام و یاد زهرا و عزیز زهرا مانوس هستی. انشالا که هردوشون از هردومون راضی باشن و خوشنود.

لیلی شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ http://myrose.persianblog.ir/

وای قلقلی ادم تنش میلرزه به خدا
من میام وبلاگ شما خیلی چیزارو یادم میارم که خیلیوقته فراموش کردم
وقتم این 2 ماه کمه اما همیشه به شما سر میزنم
باعث افتخاره قلقلی جان

البته شما لطف دارید. من کوچکتر از این حرفام که بخوام یادآوری کننده ی چیزای خوب باشم بانو. خودم یه لشگر یادآوری کننده و متذکر میخوام.
خیلی افتخار میدید که به من سر میزنید
و متقابلا باعث افتخار و مباهات ماست همراهی تان.

فری شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ب.ظ http://fernevis.blogfa.com

خیلی دردناکه ولی هر روز اتفاق میافته و ما هر روز میبینیم..... تا ازبیخ و بن درست نشه هم خواهیم دید!!!

انشالا که خیلی زود این بساط فسق و فجور و ریا و دروغ و بی عدالتی ها و ... (که البته همش رو متاسفانه دارن با نام اسلام و دین به خورد ما و جامعه میدن) جمع میشه انشالا با ظهور آقا امام زمان (عج)

فاطمه (شمیم یار شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ

سلامممم
تلخ تلخ..ولی واقعی..
واقعیتی که به دلیل چشم های سیری ناپذیر یه مشت آدم بی وجدان و خدا نشناس در لباس آدمیت شکل گرفته..
به نظر من که مسئول این همه بی عدالتی فقط یک سری آدم های کفتار صفتی هستند که قدرت دارند و عجیب آلوده و مریض قدرتند..
البته دلایل بسیاری دیگر هم دارد مثل عدم آگاهی و بی میلی به آگاه شدن یک سری از خود مردم..
لینکتون کردم با اجازه یا همون بهتر بگیم بی اجازه

علاوه بر پاسخ به کامنت فری بانو:
دعا کنید هرچه زودتر بساط ریا و تزویر این آدما که دستشون به لطف خدا خیلی وقته رو شده با ظهور آقا امام زمان (عج) جمع بشه.
و متقابلا با افتخار لینکتان کردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد