از علامه بزرگوار محمدتقی جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب با همان لهجه و بیان شیوا و شیرین خود خاطره ای طنز و تاثیرگذار از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هرچه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده:
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد، قطعا جلسه به هر لحاظ در دست او قرار می گرفت.
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد. آنسال در اطرافنجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد.
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید.
سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی. گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟
گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه
دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
سلام... داستان جالبی بود ولی آیا باید باورش کرد؟!
ببین به نظر من این جور داستان ها تو این وضعیتی که الان وجود داره به نفع اسلام نیست. خب هدف از گفتن چنین داستانی چیه؟!
سلام بهنام جان و ممنون که به ما سر زدی و نظرت رو گفتی.
اولا: درست متوجه نشدم که چرا بیان اینجور حکایت ها به نفع اسلام نیست!
دوما: هدف من قبولاندن عقیده ای یا نظری به هیچ کس نیست بهنام جان. اینو گفتم که یه وقت جزو گروه فشاری ها به حساب نیام خدای نکرده!
دوما: صرفنظر از این که این داستان ها و حکایات و مشابه اونا چقدر و کجاهاش صحت داره و چقدرش ساختگیه و ... من فقط هدفم گرفتن پند و زدن یه تلنگر فقط به شخص خودمه از نکات مثبت و قابل قبول داستان صرفنظر از اینکه راستن یا ساخته ذهن کسی هستن. به نظرم صرف اینکه یه جایی از یه حکایتی به نظر عقلی و منطقی و صحیح بیاد جا داره که ازش درس گرفت و متذکر شد.
چهارما: این حکایت یا خاطره از علامه جعفری کاملا صحیححه و واقعا اتفاق افتاده و خودشون در مجموعه های خاطراتشون هم بهش اشاره کردن بهنام جان. پس تو این یکی شکی نیست. حالا بقیه یاقوال و خاطراتی که مشابه و غیر مشابه بعضا از بعضی ها به عنوان کرامت و کمالات نقل میشه رو نمی دونم. اما من سعی کردم یه صحیح و متوتترش رو بیارم اینجا.
پنجما: خدا لعنت کنه این جریانات و کارهای آقایون به ظاهر اسلام نما رو که به نام اسلام و دین بلایی به سر اسلام و عقاید ما جوونا آوردن که هیچ دشمن خارجی ای نمی تونست بکنه و نتیجش این شده که از خود من بگیر تا خیلیای دیگه ای که هممون دور برمون هر روز دیدیم و میبینیم: به حد نهایت از همه چی و همه کس و همه ی عقاید و باوراشون و باورامون دست شستیم و تا نام و نشانی از اسلام و عقاید مذهبی میاد تا جایی که می تونیم ازش فرار می کنیم و جبهه می گیریم
ششما: انشالا خدا اول اونا و بعد همه ی ما ها رو به راه حق و حقیقت که فقط و فقط «اصل علوی و مهدوی» است هدایت کنه. البته علوی به امامت امیرالمومنین علی (ع) و مهدوی به انتظار فرج مهدی (عج) و لاغیر.
بازم خیلی خیلی ممنونم و ارادتمند و مخلص بهنام جان
بازم به ما سر بزن
راستی آقا بهنام جان
یادم رفت بگم ما هم مثل خودت سبز سبزیم قربان از دل و جان. اما نه سبز ح.ز.ب.ی و س.ی.ا.س.ی که قطعا می دونم شما هم به واقع اونجوریش نیستید.
من سبز سبزم به ولای امیرالمومنین علی (ع) و هدای صاحب العصر و الزمان مهدی (عج) و لا....غیر.
مخلص سید سبز اولاد پیغمبر (ص) هم هستیم دربست. البته به دور از بحث ها و دیدگاه های س.ی.ا.س.ی و ح.ز.ب.ی چون واقعا حوصله و سواد و توانایی درک و تمیز اونجور مسایل رو ندارم و راستش نه اعصاب زیادی که بخوام بی خود داغنوش کنم.
سلام دوست بزرگ و با معرفت و شعور مت
میگن خدا دوستی ادم رو تو زمان و مکان نمی گنجه،الحق که درست گفتن
رو راست باید بگم بدجوری شیفته شما شدیم آثا مهدی گل
امشب ذکر کسی رو گفتی که بنده بدجوری بهش ارادت دارم یعنی خیلی مخلصشم
به قول یه بنده خدایی که واقعا به شواد و اعتبارش هیچ شکی ندارم میگفت تو دهه های اخیر ادمی به بزرگی و عظمت علامه جعفری نبوده
الحق و الانصاف ذکر "علامه" اول اسم ایشون به درستی اومده
در مورد روایتی که امشب آقا مهدی گل داشت باید عرض کنم عین حقیقت و واقعیت آقا بهنام و همنطورم که خود اقا مهدی عرش کردن خوذ علامه در سخنانشون و همینطور در کتابشان به صورت تلویحا به این موضوع اشاره کردن و تاکید کردن هرچی دارن بر میگرده به همین دیدارشون با حضرت علی
پشرشونم ر خاطراتی که از علامه تعریف کردن به اهمیت این دیدار و نوری که تو قلب علامه جاری شده خیلی اشاره کردن
در عظمت و بزرگ بودن علامه جعفری اینو باید بگم که اندیشمندان بسیار بزرگی از کشورهای مختلف برای بحث و گفتگو با ایشون حضورا و مکاتبه ای در تماس بودن
که بزرگترین این افراد که در ادیشه های جامعه شناسی با افکارش انقلاب بزرگی در اروپا و جهان ایجاد کرد "برتراند راسل" بود
که علامه بعد از نگارش یکی از کتاب های راسل ایرادت بزرگی در اندیشه های راسل میبینه که همه رو یادداشت برداری میکنه و طی یک نامه برای راسل میفرست و وقتی راسل مطالب میخونه کاملا منقلب میشه و تحت تاثیر علامه قرار میگره،اونجوری که بیان شده تا زمان مرگ علامه هم با ایشون به صورت مکاتبه ای در تماس بوده و بعد از مرگ علامه، راسل اعلام میکنه که فردی از جهان کم شده که ما سالیان زیاد باید حسرت از دست رفتنش بخوریم و بیان کرده که من شاگرد ایشون بودم
و جالب اینم بگم که بعد از مرگ علامه خیلی از شاگرد های بزرگ علامه برای بحث با راسل مکاتبه کردن اما راسل جواب هیچ کدوم نداده چون فقط عظمت و بزرگی علامه رو قبول داشته
و سلامی متقابل بر میلاد عزیزم.
ما نیز مشتاق به دیدار گل روی شماییم بسیار زیاد. امیدوارم فرصتی و افتخاری دست دهد که سعادت دیدار واقعی شما دوست فهیم و فرهیخته ام دست دهد. انشاءاله
البته دروغ نگم مشتاق به دیدار همه ی دوستانی هستم که دارم یکی یکی به واسطه ی بزرگواری کیامهر عزیز و وبلاگشون پیدا می کنم (من جمله بهنام عزیز و ...) که قطعا این دوستی های پاک و باصفای ما و این جمع صمیمی که انتظارش رو می کشم به دور و جدا از عقاید و نظرات مختلف و متفاوتیه که خیلیامون داریم و قطعا در اصل دوستیمون هیچ خللی ایجاد نمی کنه.
امیدوارم این جمع مجازی یه روزی یه جایی به جمع حقیقی هم تبدیل بشه.
بازم ممنونم میلاد جان از توضیحات قشنگ و جامع و کاملت در مورد علامه ی جعفری.
راستی یه امار بده بببینیم کجاییید چه کاره اید و ...
منو که قبلا کیامهر پتمون رو ریخته رو آب به کل!!
پایدار باشید
به امید دیدار
و جالب بدونید یکی از افرادی که در مجالس پرقسور حسابی همیشه حاضر بود و با ایشون دوستی و مراوده ویژه داشت علامه جعفری بود و پرفسور حسابی شدیدا به علامه علاقه داشتن
نکته ایی که علامه جعفری رو از بقیه علمای دینی ما جدا میکنه مطالعه ایشونه
علمای بزرگ دینی ما در حوزه کتب دینی خودمون بیشتر مطالعه داشتن اما علما جعفری پارو فراتر از این گداشته و مطالعاتشون علاوه بر کتب دینی و فلسفی خودمون ، کتب فلسفی و مقالات خارجی هم بوده
و اون طور که در مباحث مشاهده میشده تسلط عجیبشون بر مباحث فلاسفه غربی شدید بوده
یه چیز جالب تو زمینه مطالعات ایشون که همیشه خودمم وقتی بهش فکر میکنم شرمم میگره اینکه تا سن 25 سالگی نزدیک 4000 جلد کتاب خونده بودن و همیشه فقط 3 ساعت میخوابیدن و همه ی وقتشون صرف مطالعه و تحقیق میکردن
در رابطه با اینکه میگم به نفع اسلام نیست:
خب اینکه یه نفر غیب میشه و میره حضرت علی رو میبینه و برمیگرده عجیبه! حالا اینکه من این رو باور میکنم یا نه اصلآ اهمیتی نداره و تغییری تو زندگیم و رفتارم ایجاد نمیکنه. ولی وقتی یه نفر که خدا رو قبول نداره این داستانا رو بخونه چی میگه؟! نمیگه این دین تمامآ خرافه است؟ واقعآ تاسف میخورم وقتی با دوستام یه داستانی رو از زبون یه آخوند تو تلویزیون میشنوم و بعدش فحشه که بار اسلام و دین و ... میکنن! آخه مگه اسلام هیچ چیز دیگه ای نداره که لازمه واسه جذاب شدنش تخیلات رو قاطیش کرد؟!
به نظر من اگه بعد از اینکه اون فرد میگفت من دوست دارم حضرت علی رو ببینم داستان تموم میشد خیلی بهتر بود!!!
ایشالله همه ی ایرانیها به انسانیت و شرافت و آزادگی پایبند باشن دینشون زیاد برام مهم نیست...
من واقعآ از پست هات لذت میبرم اگه وقت کنم همه رو میخونم و نظرم رو میگم...
بهنامم جان مجددا سلام
از اونجا که نمی خوام فضای این محله رو خیلی بهم بریزم ترجیح می دم و صلاح میدونم که خیلی این بحثمون رو اینجا ادامه ندیم چون اینجا اصلا جای مناظره نیست و (فعلا) این وبلاگ و پستهاش همونطور که گفتم برای القا و یا عوض کردن عقیده ای نیست به هیچ وجه. پس دو تا نکته ی کوچولو میگم فقط:
۱) حساب اسلام و معجزات و کرامات و ... دین عزیزمون رو از خیلی از حرفا و حدیثا و بازارگرمی های امروزی این آ.خ... ها (البته موکدا نه همشون) جدا کن و با ریسمون پوسیده و سراسر ریا و آلوده ی بعضیاشون (شایدم متاسفانه خیلیاشون) به چاه نرو و قضاوت نکن
۲) علامه ی بزرگوار تو اون خاطره نگفتن که غیب شدن بلکه حالتی خاص و معنوی و عرفانی بهشون دست داد تو اتاقشون که چشم بصیرت و سیرتشون باز شد و ... و بعد هم به حالت عادی برگشتن و به جمع دوستانشون و همدرساشون برگشتن.
واقعا ازت ممنون که قشنگ و منطقی و زیبا و متین عقایدت رو بیان کردی و کامنت دونی این خلوت سرا رو پر رونق
بازم به ما سر بزن رفیق
شاد باشی و سبز و برقرار
راستش بهنام جان من خودم اصلا دوست ندارم امام حسین با مظلومیت بشناسم ، بخاطر همین وقتی با ککتاب " امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت" علامه جعفری اشنا شده ام و شروع به خوندنش کردم و از دیدگاه علامه با امام حسین آشنا شدم نفسم بند میومد و اشک تو چشام جمع میشد که چطور ممکن آدم انقدر کور باشه که سر از تن خورشیدی جدا کنه که نورش انقدر زیاد بوده
این داستانم از علامه برات نقل کنم که عین واقعیت و پسرش گفته
پسرش نقل میکنه که قبل از مرگشون یکی از آشناها یک پارچه سبز که به حرم پاک امام حسین متبرک شده بوده برای علامه هدیه میارن
از این جریان میگدره تا زمان مرگشون که در حال احتضار در بیمارستان بودن(اینم بگم که اواخر عمرشون تکلمشون از دست داده بودن ) با ایما و اشاره به پسرشون که بالای سرشون بودن میفهونن که اون پارچه رو میخوان، پسرشونم سریع به سمت منزل میرن که اون پارچه رو بیارن اما متاسفانه قبل از رسیدنشون به بیمارستان علامه فوت میکنه
پسرشون بعد که میرسن بیمارستان و دکترها اعلام میکنن که ایشون فوت شده ، وارد اتاق میشن جهت دیدار اخر
پارچه سفید از رو صورت علامه بر میدارن و اون پارچه متبرک رو سینه علامه میزارن ، همون لحظه، علامه که مرده بودن چشمانشون باز میشه لبخند میزنن و دوباره میمرن
سلاااااااااااااااااااااااااام.
جالب بود !
ترجیح می دم چیز دیگه ای راجع بهش نگم ، ببخشید!
سلام بانو.
مهم اینه برام که لطف میکنید و به ما سر می زنید
صاحب اختارید بانو حنانه ی عزیز
نظر بدید یا ندید همین حضور شما برای ما عزیز و محترمه
حق نگهدارتون
میلاد جان ممنون که اینقده توضیح میدی از این شخصیت حتمآ در موردشون چند مطلب رو میخونم ولی ولی ولی
راستش من نمیتونم چنین چیزی رو باور کنم! آخه یعنی چی که زنده شد لبخند زد و دوباره مرد؟! یعنی چنین اتفاقی چه چیزی رو نشون میده این خیلی برام مهمه ها هدف از این زنده شدن چی بود؟؟؟؟؟؟!!!!!!
اینارو گفتم که مهم نیست دیگران با خوندن این روایت چی فکر میکنن ، مهم اینکه خود علامه تاکید خیلی زیاد داشتن هر انچه دارن از بعد از این دیدار در قلبشون نقش بسته و بواسطه همین دیدار اینگونه شدن
من هیچ کدوم از این مطالب از خودم ننوشتم فقط کافی در مورد بزرگی ایشون و اهمیتی که برای دیگران حتی اندیشمندان خارجی داشتن یه سرچ کوچولو بزنید
من که همیشه حسرت میخورم چرا نتونستم وقتی زنده بودن از محضرشون استفاده کنم هرچند موقعی که ایشون فوت کردن من سنی نداشتم
اما بازم حسرت میخورم که به قول همون دوست از محضر "ابن سینای زمان " بی بهره بودم
ببین بهنام گل اولا اینکه باور میکنی یا نه به خودت مربوط میشه و واقعا من اصراری ندارم باور کنی
اما اینکه چرا این همه اون نشانه که از امام حسین بوده برای علامه اهمیت داشته ، زمانی حاصل میشه که اندیشه ها و کتب ایشون مطالعه کنی
انوقت ممکن نظرت عوض شه
چون واقعا من در حد و اندازه ایی نیستم که از عشق و علاقه ایشون به حضرت محمد و اهل بیتش و تاثیر این خاندان در اندیشه های علامه دفاع کنم
حداقلش میتونم بگم تنها راه پیدا کردن این سوال اشنا شدن با اندیشه های این بزرگوار
من به احترام مهدی عزیز سعی میکنم دیگه این بحثو ادامه ندم چون صاحبخانه ایشون هستند و بنده مهمان و جایز نیست که اذیتشون کنیم
میترسم بهنام اقا مهدی گل دیگه تو این خونه پر از عشقش راهم نده و انوقت خیلی گناه دارم
پس به احترام اقا مهدی سکوت میکنم
امیدوارم اقا بهنام و اقا مهدی نازنین منو ببخشن که اضهار فضل کردیم ( ایکون ما خاک پاتونیم )
ممنون هم از آقا مهدی گل هم از آقا میلاد عزیز
سعی میکنم بیشتر بخونم راجع به ایشون و افکارشون... یاحق
و ممنون از هر دو دوست گل و عزیزم: میلاد عزیز و بهنام نازنین.
اینجا متعلق به خود شماهاست. به قول بهنام: هر چه میخواهد دل تنگت بگو...
حق نگهدارت بهنام جان
علی یارت میلاد جان
سلام.
خدا رحمت کنه استاد جعفری رو .
وقتی در قید حیات بودن زیاد جلساتشون رومیرفتم .
مرد بزرگی بودن .
میدونیتو عظمت ایشون و امثال ایشون شکی ندارم .
اما یه عده با ادا و اصول سعی میکنن خودشونوشبیه اینها نشون بدن .
همین میشه که قشر آگاه و متفکر جامعه ازشونزده میشه .
خوش به سعادتتون که از محضر ایشون فیض بردید.
من که به جز یه مورد حضوری فقط با صوت و تصویر از وجودشون بهره بردم
و ایضا تایید کامل نظرات جنابعالی با استناد به پاسخ هایی که به کامنت های بهنام جان دادم.
بازم به ما سر بزنید قربان
سلام............بخاطر انتخاب بجا و قشنگتون ممنونم......بعضی از تکرارها هرگز تکراری نمیشود مثل نفس کشیدن.........
براستی که انفاس قدسی افرادی چون علامه ی بزرگوار بی تکرار خواهند ماند.
موارد و موقعیت هایی که ماها تو این دنیا و روزگار و در زندگی های روزمره مون باهاشون روبرو میشیم رو نباید صرفا به دیدگاه نفع و حض مادی و آنی و قطعی بهشون نگاه کرد چراکه آثار تعامل، برخورد و واکنش صحیح به اونها (بر اساس تصمیم گیری عقلی، نقلی و کلا منطقی) شاید اصلا مادی گونه نباشه و در ظرف ماده نگنجه. مثلا موردی که شما پرسیده بود در مورد چرایی و منطق برخورد علامه بزرگوار با اون قضیه یا اینکه برخورد خودتون چرا و چگونه باشه، بهتره؟ خوب، این دقیقا یکی از همون موقعیت هایی که به هیچ وجه آثار پاسخ و اندرکنش صحیح به اون رو نمیشه با معیارها و ملاک های آنی و مادی سنجید. فکر نکنم در اصل اینکه یک لحظه دیدار وجود نورانی امیرالمونین علی (ع) یا فرزندان معصومش مثل وجود مقدس امام عصر (عج) بیشتر میرزه (به نفسه و بدون توجه به آثارش) یا اون قضیه ی دیگه، بحث و اختلاف نظری داشته باشیم، درسته!؟ که البته اگر اختلاف نظر و عقیده در این اصل هم باشه، یه مقدار باید بیشتر بحث کنیم. اما در رابطه با آثارش براساس روایات و احادیث (و البته که عقل و منطق انسانی) کسی که در جایگاه و مقامی باشه که چنین خیر و افتخاری نصیبش بشه که معلوم الحاله دیگه بانو! قطعا آدم عادی ای نیست (البته میتونه عامی باشه ها، حتما نیازی نیست آیت ا.. و فلان و بیسار باشه!) و این آدم قطعا شامل حال شفاعت و توجه خاص اون بزرگواران بوده و خواهد بود. بحث هدایت این شخص هم که حل شده هست دیگه، نه! چون اگر خودش قبلا هدایت نشده بود (به اختیار خود و البته به عنایت و توجه الهی) که به این رتبه و فیض نائل نمیشد که! پس قطعا دیدار اون معصومین در این دنیا برای ما ها فیض و رحمت بزرگیه که باید آرزوش رو داشته باشیم و لحظه به لحظه برای وصال یار دعا و عمل رو توامان داشته باشیم (چرا که به عمل کار برآید به سخندانی نیست) و حالا اینکه به این خیر می رسیم یا نه و با چه کیفیت و کمیتی، دیگه لطف اون بزرگوارانه که چطور گدای مخلص و واقعی (علمی و عملی) درگاهشون رو تحویل بگیرند که .... نمونش هم همین علامه جعفری بزرگوار که خود از کمالات و آثار و برکات مادی و معنوی زندگی ایشون بیشتر و بهتر از من باخبرید بانوی گرامی. البته یه نکته ای هم هست و اون اینه که این کرامات و آثار پاسخ های صحیح ما قطعا و همیشه دفعی و آنی نیست و چه بسا زیارت اون بزگواران و حتی آثار مادی و معنوی زیارت و انس با اونها به جشم مادی ما شاید نیاد و یا دیر و دور و کم سو بیاد ... و نمونه هایی هم در تاریخ و روایات و اقوال هست که بعد از مرگ، آثار اعمال خودشون رو رو کردن و طرف رو احوالاتش رو زیر و زبر کردن.
سلام بانو مارال
در بین وبسایت های معرفی شده این سه تا سایت رو از دست ندید (یکتا و بی همتا هستند)
http://www.fetrat.com
http://khetabeghadir.com/default.aspx
http://mahdishenakht.com