قلقلی... شایدم... فلفلی

و یادمان باشد که زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست... ساعت بعد حساب داریم...

قلقلی... شایدم... فلفلی

و یادمان باشد که زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست... ساعت بعد حساب داریم...

عیدانه: همای رحمت

 

آفرینش همه چشم ، آسمان بی حرکت 
باد آرام و متین
و حواس دل خورشید به یک نقطه دور
نور با چشم درخشنده تماشا می کرد
هیجان اوج صعودش را دید
بی صدا باید بود
وقت ابراز وجود احدی است
همه ساکت و آرام
که کعبه شده سرتا به قدم گوش خدا
می شنود زمزمه بنت اسد را
قسمت می دهم اینک
به نیایم که خلیل است و
به هر چند کبوتر که شده نامه رسان تو به مردم
به تورات و انجیل و زبور و صحف و
هر چه مقدس شده سوگند
که تالار وجودم شده تزئین
به وجودی که عزیز است برایت
در دم آسان کن و از غم برهانم
و چنین گشت که کعبه حرم حضرت حق تاب نیاورد
گریبان خودش چاک زد و
دست بیانداخت و از هم قفس سینه جدا کرد
که هان مادر دلخسته بیا
صاحب این خانه همان است
که تالار وجودت شده آئین به وجودش
دو سه روز است که مکه شده آبستن یک واقعه و
نگران تر ز همه هست ابوطالب و آرام ترین مرد
همان مرد امین است که به جز او احدی را خبر از
راز دل کعبه و اسرار درون نیست
وقت آن است دگر فاش شود سر خدا و
همه دانند علی کیست 

 

پی نوشت: 

با عرض معذرت از اینکه نتونستم به موقع، پست های مربوط به «سرگذشت سرزمین دانایی (2)» و «تصاویر بفرمایید طبیعت بکر (2)»رو آپ کنم؛ به امید خدا سعی خواهم کرد که هر دو شون رو ظرف فردا و پس فردا تقدیم کنم. 

 

پی  نوشت: 

میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند.

روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.

پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!

کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!!

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...

کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!

معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...

این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !

نظرات 7 + ارسال نظر
کورش تمدن چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام دکتر بلاگی
همش وعده همش وعید بابا اون پسته رو بزار دیگه
جریان شایعه خیلی جالب بود فقط مشکل اینه که پیرزنه رفته گفته مناره مسجد کج بود و من گفتم درستش کردن و همین حکایت تو تاریخ موند

شرمنده کوروش جان، حق با شماست. اما خدامیدون خیلی الکی سرم شلوغه و زمان مهلت نمیده!
پس اون معماره تو بودی!! از کجا معلوم دروغ نمیگی؟ مدرک رو کن!

هاله بانو چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

به سلام آقای دکتر
خوب هستید ؟
عید شما هم مبارک
بعد الان ما باید بگیم روزتون هم مبارک؟؟؟؟؟؟؟

سلام بر هاله بانو!
شکر خدا بد نیستم. عید شما هم مبارک باشه!
آره دیگه، تازه کادو هم باید بدید!

میلاد چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام گل پسر ر ر ر ر

عجب شعری نوشتی

روحمونو سیراب کردی

خیلی چسبید خیلی ی ی ی ی

مخصوصا اینجاش :

"وقت آن است دگر فاش شود سر خدا و
همه دانند علی کیست "

خیلی با صلابت و قوی بود شعرش و درخور مولا

دست مریزاد آقا مهدی گل

پی نوشت دومتونم عشق است،پند درخوری بود

قربانت میلادجان
آقا، یه برنامه بزار ما شما رو زیارت کنیم دیگه!
یه نهاری، شامی، دعوت کن بیایم سر وقتت
ارادتمند

فاطمه شمیم یار چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ

سلاممم جناب
عید تون مبارک و ایضا روزتون...
هدیه هم کلهم اجمعین صرف امور خیریه شد تا بلکه اجر اخروی نصیبتان گردد ...

هاله بانو چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

لایک به کامنت فاطمه

ایضا

می نا نو چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام خیلی قشنگ بود این شعر خیلی
عیدتون مبارک
هدیه هم محفوظ است

نسرین پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ق.ظ http://cloudy2010.blogsky.com

سلام
عیدتان مبارک

دنیا دنیا سپاس. عید شما هم مبارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد