قلقلی... شایدم... فلفلی

و یادمان باشد که زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست... ساعت بعد حساب داریم...

قلقلی... شایدم... فلفلی

و یادمان باشد که زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست... ساعت بعد حساب داریم...

بهارانه: پیک شادی

روزهای دوازدهم و سیزدهم فروردین برای بچه‌های دهه شصت یادآور یک چیز بیشتر نبود. نه مهمانی و نه سیزده به در و نه خوراکی‌های باقیمانده از  تعطیلات  نمی‌توانستند جایگزینِ نگرانی پر کردن پیک شادی بشوند! هول هولکی می‌خواستیم صفحات مشق و تمرین‌های ریاضی و بازی‌های مثلاً سرگرم‌کننده‌اش را حل کنیم. و هرچه بزرگ‌تر می‌شدیم این اضطراب و حجم سؤالات حل نشده و استمداد از فامیل و دوست و آشنا، بیشتر می‌شد. جوری که گاهی به صبح چهاردهم فروردین و قبل از زنگ اول هم می‌رسید!

  

 

 

شاید خیلی‌ها ازین یادآوری خوششان نیاد، چون از پیک شادی متنفر بودند. اما به هر حال آن روزها بخش پر رنگی از خاطرات کودکی ماست...  

ادامه مطلب ...

خبر آمد... خبری در راه است!

سلااااااااام 

 

در راستای آنکه به شدت بهار و نوروز و گردش و سفر و آیین های ملی -مذهبی-بومی را خصوصا از دیدگاه نوستالژیک و ساده و بیشیله پیله اش دوست می داریم... 

می خواهیم سوار بر اسب خاطرات شویم و سیر و گشت خود آغاز کنیم.  

 

   

ادامه مطلب ...

راه حل مهندسی...

پیش شوخی با عمرانی ها نقشت*!: 

  

  *: نقشت به معنی «نقاشی کرده شده» می باشد. 

 

حکایت راه حل مهندسی 

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.
بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.

ادامه مطلب ...

یک پست، پر از قصه و حکایت و پی ... نوشت!!

جایگاه رفیع 

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.

 

اشتباه فرشتگان

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .

پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟

از روزی که این ادم به جهنم آمده مدام در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند

... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

 

ادامه مطلب ...

کارتون های خاطره انگیز کودکی هایمان

سلام بچه ها!! 

اگه شما هم مثل من کودک درونتون بد جوری هنوز زنده و سرحاله و هنوز گاهی اوقات شور و حال و شنگول منگولی دوران بچگی سراغتون میاد... توصیه می کنم مطالب زیبای همشهری جوان شماره ی ۳۰۰ رو به هیچ وجه ازدست ندید. انصافا غوغایی به پا کرده طرف!  سنگ تموم گذاشته ها!

بسیار زیبا و کامل خاطرات کارتونی دهه ۶۰ رو زنده کرده بی انصاف!!   

 

  

ادامه مطلب ...